سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل اندک همراه با دانش، بهتر از عمل بسیار همراه با نادانی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
گفتگو با کلمات
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بار دیگر افتخار آفرید ....

حسین رضازاده قهرمان سنگین وزن مسابقات جهانی دومنیکن شد.

یک ضرب: 202 kg

دوضرب:246 kg
مجموع:448 kg

ساغول حسین جان
آنان سوتی حلالین اوسون



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضا ( شنبه 85/7/15 :: ساعت 11:55 عصر )
»» رکاب بزن علی رکاب رکاب

اولین واکسی تلفنی ایران منتشر شد، با استقبال شدید کاربران اینترنت مواجه و به سرعت در اغلب سایت های پربیننده قرار گرفت. اما شاید کمتر کسی این واکسی خوش تیپ و به قول معروف «فکل کراواتی» را می شناسد.اسم او علی است، معروف به «علی دوهزار». جالب است بدانید فقط هم یک واکسی خوش ذوق نیست، بلکه هنرمندی با آرزوهای بزرگ است که سال هاست در گوشه و کنار پایتخت فعالیت می کند. البته تریپ امروز او که در این عکس دیدید، ظاهر تازه اوست؛ سال های قبل علی دوهزار با لباس آبی یک سره (مثل لباس مکانیک ها ولی خیلی تمیز) و خصوصاً با جعبه واکسش شاخص بود. پشت لباسش نوشته شده بود: «واکس 2000» و به قول خودش صاحب شیک ترین جعبه واکس ایران به حساب می آمد. این جعبه سیاه رنگ، عتیقه ای متعلق به بیست سال پیش بود که رویش به زبان های فارسی، انگلیسی، ارمنی و ژاپنی، کلمه واکس را نوشته بودند. علی از سال 1370 که کارش را شروع کرده بوده، شروع می کند به بهینه سازی جعبه اش؛ تا آنجا که وسیله کارش خصوصیاتی عجیب و جالب پیدا کرده بود، مثلاً جای روزنامه داشت برای سرگرم کردن مشتری، کشوی مخفی داشت، میز نهارخوری می شد، صندلی سرخود بود. حتی دزدگیر و دو چراغ راهنما (برای احتیاط در شب) هم داشت!ضمناً مجهز بودن به اسپیکر و تیوتر برای پخش موزیک های غربی (در پاساژها یا هرجای دیگر که به او روی خوش نشان می دادند) از دیگر شگفتی های جعبه دوهزار بود.برنامه کاری و جاهایی که می رفت هم به این ترتیب بود: سه شنبه ها هفت تیر، چهارشنبه گاندی، یک شنبه گیشا، دوشنبه و پنجشنبه جمهوری، شنبه ها هم آزاد. بیشتر به کافی شاپ ها و شرکت های باکلاس سرمی زد. می گفت شرکت های خارجی به خاطر شیکی جعبه، راهش می دهند و از این نظر با همکارانش قابل مقایسه نیست.ضمناً او یک سری مشتری ثابت هم دارد؛ به این اسامی دقت کنید: ناصر ملک مطیعی، حبیب اسماعیلی، فریبرز عرب نیا و... بله، درست حدس زدید؛ طرف عشق سینماست. مدام هم در پشت صحنه فیلم ها و سریال ها می پلکد، چون آنجا هم کار هست و بروبچه های هنرمند نسبت به او سخاوتمندند، هم این که گاهی نقش کوچکی برای بازی می گیرد. البته اغلب این نقش ها در حد رد شدن از جلوی دوربین یا بازی کردن رل اسفند دودکن ها بوده. اما به هرحال او با همین ها برای خودش کارنامه هنری بلندبالایی ساخته!دوهزار در فیلم های: غزل، رخساره، راز مینا، روانی، بازیگر، قرمز و سریال هایی مثل: پلیس جوان، پاورچین و مرا دریاب بازی کرده که در این آخری بدل عروس در صحنه سوارکاری بود! یکی از بچه های جوان هم قرار بود درباره خود او فیلم کوتاهی بسازد که خبر ندارم چه سرنوشتی پیدا کرد.همه این ها باعث برانگیخته شدن توجه ملت بود و تا آنجا که دیده ام، چند مصاحبه و گزارش درباره اش چاپ شده است. تیپ او با آن موهای دم اسبی، بینی شکسته و جعبه سیاهش، آدم را یاد قهرمان فیلم «دسپرادو» با جعبه گیتارش می انداخت. این را خودش هم با خوشحالی تایید می کند: «همه میگن دماغتو عمل کنی، میشی خود آنتونیو باندراس!»علی دوهزار عشق سینما، هدف زندگی اش را هم رسیدن به این عشق می داند و البته یک چیز دیگر: «اول سینما و بعد یک زن خارجی خوب!»

او حالا با تیپ جدیدش دوباره توجه همه را به خود جلب کرده است. اما چه کسی می تواند بگوید تا رسیدن این واکسی تلفنی به هالیوود، چقدر راه مانده؟ دویست هزار کیلومتر؟ دویست هزار سال؟ اصلاً چه فرقی می کند؟ مهم این است که او در کارش جدی است و دارد پیش می رود.

رکاب بزن علی دوهزار، رکاب بزن...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضا ( سه شنبه 85/7/11 :: ساعت 3:50 عصر )
»» دنیا داردآبی ِِ مایل به خواب ِ خدا می شود ...

من در قمار همین علاقه های آسان آدمی

گریه ها از دامن دریا برده و

خواب ها به قیمت همین بیداری بی خیال باخته ام .

                   سید علی صالحی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضا ( سه شنبه 85/7/11 :: ساعت 3:44 عصر )
»» وبلاگ خبری بصورت لینک راه اندازی شد

برای مشاهده وبلاگ لینک نیوز بروی عکس کلیک کنید

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضا ( دوشنبه 85/7/10 :: ساعت 1:56 عصر )
»» ..ساعتِ صفر به فصلِ سفر ..

مدتهاست چمدانم را بسته ام جاده پیش روست خاطره ها پشت سر ..نگاه میکنم و تو را می بینم و حس میکنم تنها نیستم ...آه !که دور نبودی و دیر دیدمت ...سفر از تو شروع شد از تو و لبخندت از تو و کلام همیشگی این سالها که "خوب می شوی "حق با تو بود دارم خوب می شوم وقتی کنارم  قدم میزنی حس میکنم تا به اسمان رسیدن  فقط یک پرش باقی مانده!  
نگاهمان میکند و  می پرسد چه نسبتی  دارید ؟هر دو میخندیم -باورم نمی شود صدای خنده دخترک آن سالها دوباره از گلوی من بیرون می آید- فکر میکنم نسبت  تو با من نسبت زندگی ست با آخرین نفس..نسبت پرواز ست با شکسته بالی..نسبت نور است با ظلمت !اخم می کند و یادم می افتد توی دنیای آدم بزرگها نسبت پرواز و بال را جایی ثبت نمی کنند...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضا ( دوشنبه 85/7/10 :: ساعت 1:50 عصر )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تجربه
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 8690
» درباره من

گفتگو با کلمات
رضا
متنفرم از دورغ و دروغگو

» آرشیو مطالب
پاییز 1385
زمستان 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب